شاید امشب ،شب آخر عمرمن است
هیچ نمیدانم
شاید این شامگاه تلخ قربت ،پایان آرزوهای شیرین فردای من است
هیچ نمیدانم
شاید این زوزی غمگین باد این رقص عزای درختان
شاید این سرمای نمناک شاید این فریاد سکوت بی کسی ها
شاید آن، نعره ی خفته در سینه ی من است
هیچ نمیدانم
شاید این نغمه آزادی مردمان شیلی ،این آواز رهایی اسپانیولی
شاید این نورکه شکافته سکوت تاریکی را
هی" چچو*" راستی آزادی به زبان مادریت چه می شود؟
اما او غرق در آزادی با نغمه رهایی که مردمانش پیش از این سر داده اند
...
و آه ه ه ه......از نغمهء رهایی که روزی مردمان من سر دادند ...
و امروز مرا به گفتن شایدهایم وادار می کند
هیچ نمیدانم
هرگز رها خواهم شد روزی یا این شامگاه،شامگاه رهایی من است
صالح
6:00pm
دوم دسامبر 2007 میلادی
ویسبادن
* Checho